نهال جوننهال جون، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

عسل مامان وبابا

۷ماهگيت مبارگ

جيگرطلا ،عسل بلا،هفت ماهه شدنت مبارك چه زود داره ميگذره وهرروز داري بزرگتر ميشي وشيرينتر قربونت برم بلاچه من ديگه كاملا همرو ميشناسي وبغل غريبه ها نميري تامن وبابا روميبيني روح ازيدنت جداميشه علاقه شديدي به مامان جون داري به طوري كه ازكنارت رد شه وبه شما محل نده ميزني زير گريه ودست وپا ميزني ،با باباجون ميري دَدَر وكلي جفتتون حال ميكنيد انشاالله هميشه سايشون بالاسر ما باشه  چون بدجوري بهم عادت كرديم . تواين ماه عادت كردي تادستاتو روچشمات نزاري خوابت نميبره وحتما هم بايد روپاهامون باشي ومگه اينكه خيلي خسته باشى وخود به خود خوابت ببره،جيگرم دوستتدارم كه اينقدر بامحبتي ومحبتت وبايه لبخندبه همه هديه ميكني. يه عالمه بوس واسه دختربا...
14 ارديبهشت 1393

بازديد از برج ميلاد

روز جمعه ٩٣/١/١٥به اتفاق خاله نيلوفرينا رفتيم برج ميلاد خيلي شب قشنگي بود از اون ارتفاع بلند واقعا توشب تهران يه نماي ديگه داشت وكلي روحيمون عوض شد ،اونجاهم عكس شمارو دادم وسياه قلم نقاشي كرد بگي نگي شبيهت شد.بقيه رو به روايت تصوير ببينيم... ...
13 ارديبهشت 1393

اولين بهارزندگيت(اولين سفرت)

خوشگم اولين عيدت مبارك عزيز مامان امسال باوجودشما عيد حال وهواي تازه اي داشت درسته پارسالم يه نيمچه حضوري داشتي ولي خب امسال به از پارسال بود .... اولين مسافرتت هم توهمين ايام عيدبود بااينكه نميدونستم خوش سفري يانه دل وزديم به درياو قشم وبراي سفر انتخاب كرديم وچه انتخاب خوبي هم بود روز جمعه باكلي استرس كه چه جور بچه اي هستي راه افتاديم البته اينم بگم اگه مامان جون وباباجون همراهمون نبودن اين مسافت طولاني رو انتخاب نميكرديم چون واقعا باوجود شماكوچولودست تنها ممكن نبود ،خداروشكر دخمل خوبي بودي وخوابيدي وهر چندساعت هم براي استراحت پياده ميشديم تاشماهم يه حال وهوايي عوض كني وچقدر هم حال ميكردي وكلي ذوق ميكردي الهييييي قربونتشم اولين شهري كه ديدي...
13 ارديبهشت 1393

نيم سالگيت مبارك(مصادف با اولين سيزده به در)

دختر قشنگم شش ماه باتوبودن گذشت وچه لذتبخش زندگي باتوبودن هرروز شيرينتر از ديروز ،يه بلاچه اي شدي كه نگو ونپرس يه جوري دل بابايي وبه دست اوردي كه جز تو هيچ چيز ديگرو نميبينه مثل اينكه اسمون باز شده ودخمل اين افتاده پايين(بابا:پس چي خيال كردي) تواين ماه ديگه كاملا مسلط شدي به نشستن به تنهايي به مدت طولاني ميشيني اينكه چيزي نيست خودتو همچين تكون تكون ميدي كه انگاري همين الان ميخواي بلندشي وبدووويي.صداي عجيب غريبي هم از خودت در مياري وصبح هاهم بااوازشمااز خواب بيدار ميشيم وتا قيافه مارو نبيني ومطمين نشي كه بيدار شديم به كار خودت ادامه ميدي حالاچه نيم ساعت چه يه ساعت، دهنتو يه جوري ميكني وبادكنك درست ميكني وخودت لوس ميكني واسه همه برات فرقي ندار...
13 ارديبهشت 1393

پنج ماهگيت مبارك

خانوم كوچوله من پنج ماه از زندگي قشنگ باتو بودن گذشت وچه لذت بخش بود وحتما هم خواهد بود نانازم بابايي كه عاشق وشيفتت شده كه نگو انگاري اسمون وا شده ودخملي اين افتاده پايين(بابا:بعله صد البته) تو اين ماه ديگه نشستنت خيلي بهتر شده وبه تنهايي يه مدت ميتوني بشيني .قربونت بره مامان كه دوست داري همه كاراتو جلوتر از سنت شروع كني ,فكر كنم راه بيفتي يه بلاچه اي بشي كه خدا بايد به دادم برسه الان كه ميشيني انقدر خودتو تكون ميدي كه انگاري ميخواي بلندشي وبدوييي ولي واقعا بي صبرانه منتظر اين حركتتم جيگرم. عزيزم منو ببخش اين پست وباتاخير گذاشتم چون گوشي همراهمو عوض كردمو عكسات توي رم گم شدن ومثل اينگه از حافظه هم پاك شدن ومن خيلي ناراحتم ولي اومدم اين پست ...
13 ارديبهشت 1393

واكسن شش ماهگي

عزيز مامان اين واكسنتم به خير گذشت انشا...بقيه روهم به همين راحتي به سركني . جيگرم بعد از هرواكسنتم كه كلي تغيير ميكني وقشنگ از كارات معلوم ميشه كه بزرگتر شدي واااااي كه چه خوشمزه اي اخه تو،، دوستتتتتدارم يه عالم. ...
13 ارديبهشت 1393

ارايشگاه كوكي

دلبندم روز جمعه٩٣/١/٢٢براي اولين بار موهاتو كوتاه كردم از دلم نمي اومد چون خيلي فرفري بامزه بودن ،حتي بابايي هم راضي نبود ,ولي چون نافرم بلندشده بودن بهتر ديدم كوتاه شن تايه دست در بيان ,براي همين دنبال يه ارايشگاه م   خصوص كودك بودم كه توش احساس راحتي داشته باشي ونترسي ،خلاصه ارايشگاه كوكي تو سرزمين عجايب وپيدا كردم وبابايي برديمت وشماچه استقبالي كردي و ازگريه مريه هم خبري نبود ، قربون دختر خوش رو وخوش خنده خودم برم بعد كوتاهي شدي يه تيكه مااااااه.   ...
13 ارديبهشت 1393

دومين سفر(كاشان)

عسلم چون تو مسافرت قبلي خيلي خانوم بودي مادوباره تصميم گرفتيم بريم يه مسافرت كوتاه مدت اونم ماشان چون فصل گلاب گيري بودو ماهم عاشق گل وگلاب ،يه شبه رفتيم البته اين سري باهمه خاله هارفتيم وخيلي هم خوش گذشت .
13 ارديبهشت 1393

نهال داره يه دندون!

نازنينم بالاخره مرواريداي كوچولوت در٦ماه و٢٦روزگيت دالي كرد و كلي مارو خوشحال كرد .عزيز مامان بي صبرانه منتظر دندونات بودم ولي خبري ازشون نبود واز اسهال وتب و...هم خبري نبود تا اين كه خاله نرگس كشفش كرد و من هم انگشت به دهن مونده بودم واااا اين كي دندون در اورد اخه فقط يه روز به لثه هات نگاه نكرده بودم ،شايدم دوستداشتي خاله جون كاشف دندونات باشه  ،قريونت يرم كه خيلي دخمل خوبي بودي ونه من واذيت كردي ونه خودتو  فداتبشم انشاالله بقيه روهم به همين راحتي بگذروني.... راستي خانم گلم دوروز بعدش هم به وضوح ماما باباگفتنت وشنيدم چقدر صدات ملوسه ونازه ،قربونت برم الهي از اون روز مدام ميگي بابا ماما.... نازنينم دوستتداريم ...
13 ارديبهشت 1393

روزت مبارك مادرعزيز

دختر عزيزم امسال باوجود گلي مثل شما احساس مادر بودن رابراي اولين بار تجربه كردم وچه شيرين است اين احساس زيبا كه خدالايق من ديد وتو رابه من هديه داد تانام من مادر شود ،خداي مهربان اميدوارم لايق نام مادر باشم وهميشه الگوي يك مادر نمونه راباخود داشته باشم واز خداي مهربانم ميخواهم در اينده اي نه چندان دور اين حس قشنگ مادر شدن راقسمت شماهم بكند به اميد انروزدختر نازم. اه مادر! گر بخواهم بنویسم ز تو و پاکی و مهر باید اینکه بنویسم دو سه دیوان غزل. پس چه بهتر سخن خویش به پایان ببرم ای همه هستی من مادر من به حقیقت سوگند که نهال عشق تو را در زمین دل خود کاشته ام. دوستت دارم مادر عزيز تر از جانم ،بي وجود تو من هيچم وكوچكترين كاري كه ميتوانم بكن...
1 ارديبهشت 1393
1